Русские видео

Сейчас в тренде

Иностранные видео


Скачать с ютуб هستی عریان : ملامت کردن مردم شخصی را که مادرش را کشت به تهمت ، دفتر دوم مثنوی в хорошем качестве

هستی عریان : ملامت کردن مردم شخصی را که مادرش را کشت به تهمت ، دفتر دوم مثنوی 10 лет назад


Если кнопки скачивания не загрузились НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу страницы.
Спасибо за использование сервиса savevideohd.ru



هستی عریان : ملامت کردن مردم شخصی را که مادرش را کشت به تهمت ، دفتر دوم مثنوی

ملامت کردن مردم شخصی را که مادرش را کشت به تهمت ، دفتر دوم مثنوی شرح مثنوی مولوی توسط پیرجان #پیرجان # مثل تمثیل بر حقیقت سخن و اطلاع بر کشف آن ( مثنوی معنوی ، به کوشش و تصحیح مرحوم محمد رمضانی ، کلاله خاور، چاپ ۱۳۴۵) آن غریبی خانه می‌جست از شتاب دوستی بردش سوی خانه‌ی خراب گفت او این را اگر سقفی بدی پهلوی من مر ترا مسکن شدی هم عیال تو بیاسودی اگر در میانه داشتی حجره‌ی دگر گفت آری پهلوی یاران خوشست لیک ای جان در اگر نتوان نشست این همه عالم طلب‌کار خوشند وز خوش تزویر اندر آتشند طالب زر گشته جمله پیر و خام لیک قلب از زر نداند چشم عام پرتوی بر قلب زد خالص ببین بی محک زر را مکن از ظن گزین گر محک داری گزین کن ور نه رو نزد دانا خویشتن را کن گرو یا محک باید میان جان خویش ور ندانی ره مرو تنها تو پیش بانگ غولان هست بانگ آشنا آشنایی که کشد سوی فنا بانگ می‌دارد که هان ای کاروان سوی من آیید نک راه و نشان نام هر یک می‌برد غول ای فلان تا کند آن خواجه را از آفلان چون رسد آنجا ببیند گرگ و شیر عمر ضایع راه دور و روز دیر چون بود آن بانگ غول آخر بگو مال خواهم جاه خواهم و آب رو از درون خویش این آوازها منع کن تا کشف گردد رازها ذکر حق کن بانگ غولان را بسوز چشم نرگس را ازین کرکس بدوز صبح کاذب را ز صادق وا شناس رنگ می را باز دان از رنگ کاس تا بود کز دیدگان هفت رنگ دیده‌ای پیدا کند صبر و درنگ رنگها بینی بجز این رنگها گوهران بینی به جای سنگها گوهر چه بلک دریایی شوی آفتاب چرخ‌ پیمایی شوی دفتر دوم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۱۹ ملامت کردن مردم شخصی را کی مادرش را کشت به تهمت آن یکی از خشم مادر را بکشت هم به زخم خنجر و هم زخم مشت آن یکی گفتش که از بد گوهری یاد ناوردی تو حق مادری هی تو مادر را چرا کشتی بگو او چه کرد آخر بگو ای زشت‌خو گفت کاری کرد کان عار ویست کشتمش کان خاک ستار ویست گفت آن کس را بکش ای محتشم گفت پس هر روز مردی را کشم کشتم او را رستم از خونهای خلق نای او برم بهست از نای خلق نفس تست آن مادر بد خاصیت که فساد اوست در هر ناحیت هین بکش او را که بهر آن دنی هر دمی قصد عزیزی می‌کنی از وی این دنیای خوش بر تست تنگ از پی او با حق و با خلق جنگ نفس کشتی باز رستی ز اعتذار کس ترا دشمن نماند در دیار گر شکال آرد کسی بر گفت ما از برای انبیا و اولیا کانبیا را نی که نفس کشته بود پس چراشان دشمنان بود و حسود گوش نه تو ای طلب‌کار صواب بشنو این اشکال و شبهت را جواب دشمن خود بوده‌اند آن منکران زخم بر خود می‌زدند ایشان چنان دشمن آن باشد که قصد جان کند دشمن آن نبود که خود جان می‌کند نیست خفاشک عدو آفتاب او عدو خویش آمد در حجاب تابش خورشید او را می‌کشد رنج او خورشید هرگز کی کشد دشمن آن باشد کزو آید عذاب مانع آید لعل را از آفتاب مانع خویشند جمله‌ی کافران از شعاع جوهر پیغامبران کی حجاب چشم آن فردند خلق چشم خود را کور و کژ کردند خلق چون غلام هندوی کو کین کشد از ستیزه‌ی خواجه خود را می‌کشد سرنگون می‌افتد از بام سرا تا زیانی کرده باشد خواجه را گر شود بیمار دشمن با طبیب ور کند کودک عداوت با ادیب در حقیقت ره‌زن جان خودند راه عقل و جان خود را خود زدند گازری گر خشم گیرد ز آفتاب ماهیی گر خشم می‌گیرد ز آب تو یکی بنگر کرا دارد زیان عاقبت که بود سیاه‌اختر از آن گر ترا حق آفریند زشت‌رو هان مشو هم زشت‌رو هم زشت‌خو ور برد کفشت مرو در سنگ‌لاخ ور دو شاخستت مشو تو چار شاخ تو حسودی کز فلان من کمترم می‌فزاید کمتری در اخترم خود حسد نقصان و عیبی دیگرست بلک از جمله کمیها بترست آن بلیس از ننگ و عار کمتری خویش را افکند در صد ابتری از حسد می‌خواست تا بالا بود خود چه بالا بلک خون‌پالا بود آن ابوجهل از محمد ننگ داشت وز حسد خود را به بالا می‌فراشت بوالحکم نامش بد و بوجهل شد ای بسا اهل از حسد نااهل شد من ندیدم در جهان جست و جو هیچ اهلیت به از خوی نکو انبیا را واسطه زان کرد حق تا پدید آید حسدها در قلق زانک کس را از خدا عاری نبود حاسد حق هیچ دیاری نبود آن کسی کش مثل خود پنداشتی زان سبب با او حسد برداشتی چون مقرر شد بزرگی رسول پس حسد ناید کسی را از قبول پس بهر دوری ولیی قایمست تا قیامت آزمایش دایمست هر که را خوی نکو باشد برست هر کسی کو شیشه‌دل باشد شکست پس امام حی قایم آن ولیست خواه از نسل عمر خواه از علیست مهدی و هادی ویست ای راه‌جو هم نهان و هم نشسته پیش رو او چو نورست و خرد جبریل اوست وان ولی کم ازو قندیل اوست وانک زین قندیل کم مشکات ماست نور را در مرتبه ترتیبهاست زانک هفصد پرده دارد نور حق پرده‌های نور دان چندین طبق . . . بس مثال و شرح خواهد این کلام لیک ترسم تا نلغزد وهم عام تا نگردد نیکوی ما بدی اینک گفتم هم نبد جز بی‌خودی پای کژ را کفش کژ بهتر بود مر گدا را دستگه بر در بود دفتر دوم ، مثنوی معنوی ، قسمت ۲۰ حکایت بقال و طوطی و روغن ریختن طوطی در دکان کار پاکان را قیاس از خود مگیر گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر دفتر اول ، مثنوی معنوی ، قسمت ۱۱ اول کسی کی در مقابله‌ی نص قیاس آورد ابلیس بود اصطلاحاتیست مر ابدال را که نباشد زان خبر اقوال را دفتر اول ، مثنوی معنوی ، قسمت ۱۵۵ تماس با ما از طریق ایمیل / Contact us [email protected] وبسايت ما / Website https://www.hastiyeoryan.com فيسبوک / Facebook   / hastiye-oryan-416941478440228   فيسبوک / Facebook   / hastiye.oryan   ساند کِلاد ، برای فایل های صوتی / Sound Cloud   / hastiye-oryan   تلگرام / Telegram https://t.me/hastiyeoryan تلگرام فایل های صوتی / Telegram https://t.me/hastiye_oryan اینستاگرام / Instagram   / hastiye_oryan  

Comments