У нас вы можете посмотреть бесплатно 5 داستان کوتاه و زیبا از ملاقات با امام زمان (عج) / تشرف به محضر حضرت مهدی قبل ظهور - مسلمان تی وی или скачать в максимальном доступном качестве, которое было загружено на ютуб. Для скачивания выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса savevideohd.ru
#مسلمان_تی_وی #داستان #امام_زمان در این کلیپ به 5 داستان کوتاه و زیبا از ملاقات با امام زمان (عج) / تشرف به محضر حضرت مهدی قبل ظهور - مسلمان تی وی پرداختیم بهترین ویدئوهای یوتیوب در لینک زیر 👇 • بهترین ویدئوهای یوتیوب ملاقات با امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و تشرف به محضر حضرت مهدی در زمان قبل از ظهور حجة ابن الحسن العسکری یکی از بحث ها میان شیعیان است داستان ملاقات کنندگان با امام زمان و تشرف خدمت ولیعصر (عج) در این کلیپ آماده شده است؛ صاحب الزمان و صاحب الامر و المکان حضرت مهدی موعود سلام الله علیه است یکی از دانشمندان سنی که در بعضی رشته های علمی استاد علامه حلی بود، کتابی در مورد مذهب شیعه امامیّه نوشته بود و در مجالس، آن را برای مردم می خواند و آنها را گمراه می کرد و از ترس آنکه نکند کسی از دانشمندان شیعه نوشته های آن را ردّ کنه؛ کتاب را به کسی نمی داد که از روش نسخه برداری کنه... جناب شیخ؛ یعنی همون علامه حلی داستان خودمون؛ همیشه تو فکر طرح نقشه ای بود تا آن را بدست آورد ونوشته های آن را رد کند. ناچار؛ از محبت بین استاد وشاگرد استفاده کرد و از عالم سنی مذهب خواهش کرد تا آن کتاب را به او قرض بدهد امروز و تو این ویدیو به 5 داستان زیبا و کوتاه درباره عنایت حضرت مهدی به برخی علما و ملاقات با امام زمان می پردازم یه شخص روستایی خدمت شیخ مفید رسید و در مورد زن حامله ای که فوت شده و فرزندش زنده مونده بود سؤال کرد که: «آیا باید شکم این زن را پاره کرده وطفل را بیرون آوریم ویا این که با آن بچّه، مادر را دفن کنیم؟» شیخ مفید فرمود: «با همان بچه او را دفن کنید بعد از شنیدن پاسخ شیخ مفید؛ اون مرد برگشت به سمت روستاشون. وسط راه دید مرد اسب سواری از پُشت سر با سرعت میاد، وقتی نزدیک مرد شد، گفت: «ای مرد! شیخ مفید فرموده است که شکم آن زن را پاره کنید وطفل را بیرون بیاورید وزن را دفن کنید». آن مرد نیز همین کار را کرد. پس از مدتی اتفاق را برای شیخ مفید بیان کردند، شیخ فرمود: «من کسی را نفرستادم ومعلوم است که آن شخص صاحب الامر (سلام الله علیه) بوده است. حالا که در احکام دینی اشتباه می کنم؛ همان بهتر که دیگر احکام دینی را بیان نکنم». شیخ به خانه رفتُ درِ خانه را بست و دیگه بیرون نیومد تا اینکه حضرت ولی عصر (سلام الله علیه) نامه ای برای شیخ مفید آمد که نوشته بود: «بر شما واجب است تا احکام دینی را بیان کنید وما هم شما را همراهی کنیم؛ مواظب باشید که اشتباه نکنید». بعد از این ماجرا بود که شیخ مفید دوباره شروع به بیان احکام دین کرد علامه حلی یکی از علمای بزرگ شیعه؛ شب جمعه ای به زیارت سیّد الشهداء (سلام الله علیه) می رفت. ایشان تنها بر روی الاغی سوار شده بود و تازیانه ای تو دستش بود. در بین راه شخص عربی؛ پیاده به همراه علامه راه افتادُ با هم به صحبت مشغول شدند. وقتی مقداری از راه رو رفتند؛ علامه متوجه شد که این شخص؛ مرد دانایی است؛ بنابراین در مورد همه مسائل علمی با هم صحبت کردند؛ هر چی بیشتر صحبت میکردن؛علامه بیشتر متوجه می شد که این مرد صاحب علم وفضیلت زیادیه.... علامه مشکلاتی که برایش در علوم پیش آمده بود را یکی یکی از آن شخص سؤال می کرد وآن شخص همه آنها را جواب می داد تااینکه به مسئله ای رسیدند که آن شخص فتوایی داد ولی علامه آن فتوا را رد کرد وگفت: «حدیثی در مورد فتوای شما نداریم». آن مرد گفت: «حدیثی در این مورد؛ شیخ طبرسی در کتاب تهذیب بیان کرده است و شما از اوّل کتاب تهذیب فلان قدر ورق بزنید در فلان صفحه در سطر چندم این حدیث را مشاهده خواهید کرد». علامه تعجب کرد که این شخص کیه؟! برای همین پرسید: «آیا در زمان غیبت کُبری می توان امام زمان (سلام الله علیه) را زیارت کرد یا نه؟!» در همین حین تازیانه از دست علامه افتاد و آن شخص بزرگوار خم شد و تازیانه را از روی زمین برداشتُ تو دست علامه گذاشت وبه علامه فرمود: «چگونه صاحب الزمان را نمی توان دید در حالی که دست او در میان دست توست». علامه بی اختیار خودش را از روی حیوان به زمین انداخت که پای آن حضرت را ببوسد اما از هوش رفت. چون به هوش آمد کسی را ندید، به خانه برگشت و به کتاب تهذیب مراجعه کرد و آن حدیث را در همان صفحه و سطری که حضرت نشان داده بود ملاحظه کرد بعد از فوت مرحوم صاحب جواهر، آیت الله حاج شیخ محمدحسن؛ مردم به مرحوم شیخ انصاری یکی دیگه از علمای بزرگ شیعه مراجعه کردنُ از او رساله عملیّه خواستن شیخ انصاری فرمود: «با بودن سید العلماء مازندرانی که از من اعلم هستُ تو بابل زندگی می کنه؛ من رساله عملیه ندارم واین عمل را انجام نمی دهم لذا خود شیخ انصاری نامه ای برای سیّد العلماء به بابل نوشت و از او خواست که به نجف اشرف مشرّف بشه و زعامت حوزه علمیّه شیعه را به عهده بگیرد سیّد العلماء، در جواب نامه شیخ انصاری نوشت: «درست است من وقتی در نجف بودم و با شما مباحثه می کردم، از شما در فقه قویتر بودم، ولی چون مدّتها است که در بابل زندگی می کنم و جلسه بحثی ندارم و این کار رو ترک کردم؛ شما را از خودم اعلم می دانم، لذا باید مرجعیّت را خود شما قبول فرمائید با این حال شیخ انصاری فرمود: «من یقین به لیاقت خود برای این مقام ندارم، لذا اگر مولایم حضرت ولیّ عصر (علیه السلام) به من اجازه اجتهاد بدهند و مرا برای این مقام تعیین کنند، من آن را قبول خواهم کرد روزی معظّم له در مجلس درس نشسته بود و شاگردان هم اطرافش بودند، دیدند شخصی که آثار عظمت و جلال از ظاهرش مشخصه؛ وارد شدُ شیخ انصاری هم به او احترام گذاشت. او در حضور طلاّب به شیخ انصاری رو کردُ فرمود: «نظر شما درباره زنی که شوهرش مسخ شده باشد، چیست؟» (این مسأله به خاطر اینکه مسخ در این امّت وجود ندارد؛ در هیچ کتابی عنوان نشده است). #امام_زمان #حضرت_مهدی #صاحب_الزمان #آخرالزمان #اخرالزمان #آخر_الزمان #ظهور_امام_زمان #تهران_درآخرالزمان #ملاقات_با_امام_زمان #حاج_علی_بغدادی