Скачать с ютуб 055- داستان دختری که در حق پدر دعای بد کرد /MOFTI AHMAD FAIRUZ AHMADI в хорошем качестве

055- داستان دختری که در حق پدر دعای بد کرد /MOFTI AHMAD FAIRUZ AHMADI

دعای بد دختر در حق پدر و آمین گفتن پدر در حالت نافهمی/ به چینل مفتی احمد فیروز احمدی خوش آمدید شما میتوانید تمام برنامه های مفتی احمد فیروز احمدی را از این چنیل دنبال کنید برای پاسخ به سوالات تان به شماره ذیل جناب استاد محترم به تماس شوید +93780780844 Welcome to Mufti Ahmad Firoz Ahmadi program channel You can follow all the programs of Mufti Ahmed Firoz Ahmadi To answer your questions, please call the number below, dear professor +93780780844 خلص داستان واقعی و تکان دهنده پدر و دختر: روی پدری ظالم و خدا ناترسی بود که هر گونه خواستگاری که به خانه وی به خاطر دختر وی میامد او را نظر به دلایل ناحق رد میکرد و میگفت که چگونه من دختر خود را به این جوان بدرنگ بدهم خواستگاری دیگری میامد باز میگفت چگونه من دختر خود را به این جوان بیکار بدهم باز خواستگاری دیگری آمد گفت چرا من دختر خود را به این پسر که از لحاظ قوم چندان قوی نیست بدهم ایا شایسته من است که دختر خود را به چنین شخصی بدهم نخیر هرگز این کار را نمیکنم خلاصه این که هر گونه خواستگاری که به خانه وی میامد او آن را به بهانه های مختلفی رد میکرد و دختر خود را به هیچ کس نداد دختر هم آهسته آهسته سن اش به 24 یا 30 رسید روزی از روزها دختر مریض شد و او را به شفاخانه بردند عجله کنان شتابان وای که دختر من مریض شده چرا مریض شده چگونه مریض شده به همین سیستم او را به شفاخانه بردند تا این که شفایاب گردد دختر در دهنش آکسیجن بود اصلآ حرف زده نمیتوانست لبان خود را شور میداد به سمت پدر اشاره کرد که نزدیک بیا پدر نزدیک شد برای پدر اشاره کرد اکسیجن را از صورت من بردار پدر این کار را کرد آنقدر آهسته صحبت میکرد که پدر ناچار شد خیلی ها نزدیک گوش خود را به دختر برساند دختر به پدر گفت بگو آمین برای بار اول پدر گت آمین بار دوم دختر به پدر گفت بگو آمین پدر گفت آمین بار سوم به پدر گفت بگو آمین پدر گفت آمین اخر که تمام شد پدر متعجب شد گفت دخترم مگر چرا به من گفتی بگو آمین گفت پدر دعا کردم ضرورت به آمین داشت گفت دخترم مگر چی دعای را خواندی گفت پدر دعا کردم که هرگز پدرم وار بهشت نشود بتو گفتم بگو آمین که قبول شود بعد جان را به حق سپرد و وفات کرد پدر حیران مانده بود در درون پدر آتش روشن شد چشمانش پلک نمیزد بسیار حک شده بود دختر هم رفت پدر ماند و همه موضوعات که داشت ای پدر عزیز نکن ای برادر عزیز نکن نکن که روزی اینگونه نشوی the like of video: حور بهشتی    • 005-حور بهشتی/MOFTI AHMAD FAIRUZ AHMADI   فضیلت نماز روز جمعه    • 007-روز جمعه روز دیدار با خداوند است ...   داستان مردی که 500 سال عبادت کرد    • 006-داستان مردی که 500 سال عبادت کرد/...   بهترین دوست کیست؟    • 004-چگونه یک دوست خوب انتخاب کنیم /MO...   روز قیامت هیچ کس بدرد کسی نمیخورد    • 003-روز قیامت الله رحم کند/MOFTI AHMA...   ناامید از رحمت الله نباش ای بنده    • 001-چگونه از مشکلات رهایی پیدا کنیم /...   داستان مرد خوش نیت و خوش چانس    • 008- داستان مرد خویش نیت و خوش چانس/M...   #مفتی_احمد_فیروز_احمدی #مولانا_احمد_فیروز_احمدی #داستان_واقعی