У нас вы можете посмотреть бесплатно Mohammad mokhtari Bikhabi MISIGII Remix * Poem techno - Techno music или скачать в максимальном доступном качестве, которое было загружено на ютуб. Для скачивания выберите вариант из формы ниже:
Если кнопки скачивания не
загрузились
НАЖМИТЕ ЗДЕСЬ или обновите страницу
Если возникают проблемы со скачиванием, пожалуйста напишите в поддержку по адресу внизу
страницы.
Спасибо за использование сервиса savevideohd.ru
Poem : mohammad mokhtari محمد مختاری graffiti icon : shabah Produce and Collage Cover Art : MISIGII بیخوابی چه فرق میکرد زندانی در چشم انداز باشد یا دانشگاهی؟ اگرکه رویا تنها احتلامی بود بازیگوشانه تشنج پوستم را که میشنوم، سوزن سوزن که میشود کف پا، علامت این است که چیزی خراب میشود دمی که یک کلمه هم زیادی است، درخت و سنگ و سار و سنگسار و دار، سایه دستی است که میپندارد دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد. چقدر باید دراین دومتر جاماند تا تحلیل جسم، حد زبان را رعایت کند؟ چه تازیانه کف پا خورده باشد ، چه از فشار خونی موروث دررنج بوده باشی قرار جایش را میسپارد و بیقراری، که وقت و بیوقت سایهبهسایه رگبهرگ دنبالت کرده است تا این خواب تظاهرات تورم را طی میکنم در گذر دلالان سر چهارراه صدایی درشت میپرسد: ویدئو مخرب تر است یا بمب اتم؟ مسیح هم که بیاید انگار صلیبش را باید حراج کند صدای زنگ فلز در دندانهای طلا و خارش کپک در لالههای گوش نصیب نسلی که خیلی دیر رسیده است و فکر سیب و زمین در سیصد سالگی جاذبه و کودکان چند هزار ساله که انگار برای اولین بار هستی را در وان حمام سبکتر یافتهاند. نه سینما و نه میهمانی در تاریخ هجوم کاشفانی با تأخیر حضور هزار کس میآیند و هزار کس میروند و هیچکس هیچکس را به خاطر نمیآورد صدا همان که میشنوی نیست سگ از سکوت به وجد میآید و دزد بر سر بام بلند سماع میکند با ماه زبان عزیزتر است اکنون یا دهان؟ که سنگ راه دهان را هزار بار تمرین کرده است صدا که میشکند حرف که چرک میکند جملهها که نقطهچین میشوند پیری یا بچهای که خود را میکشد تازه معنا روشن میشود سگی که میافتاد در نمکزار و این نمک که خود افتاده است. خلاف رأی اولوالالباب نیست که ماه رنگ عوض کرده باشد یا شب مثل آزادی زنگ زند. اگر که لاله زرد باشد یا سیاه استعارهی خون به مضحکه خواهد انجامید. گچ سفید جای سرت را نشان میدهد که چند سالی انگار در اینجا مینشستهای. و رد انکارت افتاده است بر دیوار یا شاید نقشی مانده است از تسلیمت. گزارهای اصلاََّ ناتمام. وتازه این بیتابی که هیچ چیز آرامشنمی کند در التهاب درهایی که باز میشوند و درهایی که بسته میشوند کتابهایی که باز میشوند و دستهایی که بسته میشوند و دستهایی که سنگها را میپرانند وسارهایی که از درختها میپرند درختهایی که دار میشوند دهانهایی که کج میشوند زبانهایی که لالمانی میگیرند صدای گنگ و چشمانداز گنگ و خواب گنگ و همهمه که میانبوهد میترکد رؤیا که تکهتکه میپراکند دانشگاهی که حل میشود در زندانی و چشماندازی که از هم میپاشد خوابی که میشکند در چشم و چشم در گوشهای از کاسهی سر که همچنان غلت میخورد غلت میخورد غلت میخورد …